چرا گنو-لینوکس موفق نمی‌شود

من به شدت نرم‌افزارهای آزاد را دوست دارم و تمام سعیم را می‌کنم تا از آنها به جای نرم‌افزار های غیر آزاد استفاده کنم اما هر چه کردم بعد از گذشت ۴ سال نتوانستم این علاقه‌ام را به سیستم عامل آزاد گنو-لینوکس نیز داشته باشم. چند وقت پیش که داشتم نسخه‌ی جدید اوبونتو را به کسی معرفی می‌کردم به من نگاهی کرد و با لبخندی روی لب گفت:«اما لینوکسم نگرفتا» و آنجا بود که برای اولین بار حقیقت به سرم برخورد کرد که واقعا لینوکس نگرفت و این آرزو به دلمان ماند که آن یک درصد کاربرانی خانگی یک زمانی بشود دو درصد. اینجا که هیچ در کشورهای آن ور آبی هم که برای خرید ویندوز باید هزینه کنی خبری از برتری لینوکس نیست. وقتی این حرف را زد وا رفتم. من که همیشه کلی دلیل برای مهاجرت به لینوکس در آستین داشتم این بار با تهی بودن آن مواجه شدم و واقعا هم دلیلی پیدا نمی‌کردم که چرا باید کسی که ویندوز به این خوبی و نسخه‌ی اصلی روی لپ تاپش نصب است آن را با لینوکس عوض کند و وقت خود را سر ور رفتن با آن سپری کند؟ چرا اکنون با این همه پیشرفت می‌گویم لینوکس موفق نیست؟

پاسخ یک چیز است با اینکه گنو-لینوکس در رابط کاربری و نرم‌افزارهای کاربردی پیشرفت زیادی کرده اما هنوز از بنیه یعنی همان هسته‌ی لینوکسی‌ دچار ضعف‌های بنیادین است. یعنی ضعیف ترین پیشرفت متوجه همان هسته است. 

پس از بیست سال که از عمر گنو- لینوکس می‌گذرد هنوز نتوانسته است پشتیبانی خوبی از سخت افزار داشته باشد. از چهار سال پیش با نصب مودم مشکل داشتم و هنوز هم دارم عده پیشنهاد کردن دست از سر دیال آپ بردارم و به سمت ADSL بروم و حالا هم در کمال تعجب می‌بینم که لینوکس مودم وایرلس مرا هم پشتیبانی نمی‌کند.

لینوکس هنوز تنوانسته به یک حداقل استاندارد برسد. این خیلی مسخره است که نه با موبایل و نه از طریق وایرلس نتوانی به اینرنت وصل شوی و برای آن کلی پرس و جو کنی و باز هم به نتیجه نرسی. این خیلی مسخره است که بعد از گذشت بیست سال هنوز توزیع اپن‌سوزه نتواند به استندبای برود حالا هر چقدر هم که می‌خواهد توزیع قشنگ و قدرتمندی باشد. این واقعا مسخره هست که هر نسخه‌ی جدید از دیستروها به جای پیشرفت ممکن است با مشکلات جدیدی روبرو شوی. لینوکس بیشتر به درد کسانی می‌خورد که می‌خواهند با خود سیستم عامل کار کنند نه از امکانات آن.

لینوکس از دور قشنگ است: تفکر زیبایی دارد، آزادی را برایت می‌آورد و رایگان است اگر نزدیکش شوی چیزهای جالبی نمی‌بینی.

سرگیجه‌ی وبی

چند وقتی است که یک دچار یک سرگیجه‌ی شدید شده‌ام؛ همه جا فیلتر است همه جا. البته همه جا که نه آنجاهایی که می‌توانستی صدایت را به گوش دیگران برسانی و فریاد بزنی و عقایدت را بگویی تمام آنها فیلتر شده‌است. یعنی دیگر حق اظهار عقیده نداری، یعنی دیگر آزادی بیان نداری، یعنی دیگر چیزی به نام وب آزاد نداری. تمام سایت‌های اجتماعی، اکثر سرویس دهنده‌های وب و به نوعی هر جایی که می‌توانستی یک طورهایی اجتماع کنی و با دیگران رابطه داشته باشی فیلتر شده است. دیگر در این سرزمین هر گونه تجمع و رابطه با دیگران دسیسه‌ی آمریکا بوده و تمام دنیا قصد جان و مال ما را دارند.

شده‌ایم شبیه چین که آزادی بیان در آن مرده است یا به همین زودی‌ها می‌شویم شبیه کره‌ی شمالی که آزادی بیان که چه عرض کنم در اصل «حق داشتن» مرده است. این کشور اینترنت ندارد تنها یک سایت رسمی دارد. عکسهایش را که نگاه می‌کنی ناگاه یاد کشور خودت می‌افتی البته به تعبیری دیگر.

نگران نباشید اینجا هم به زودی شبیه کره می‌شود شود وقتی که قصد دارند اینترنت را از میان ما بردارند و سرمان را با یک اینترانت ملی که تنها می‌شود زیر نظر خودشان به سایت‌های داخلی دسترسی داشت و به نوعی با زدن تیر خلاص دست ما را از این دنیا کوتاه کنند.

این وبلاگی را هم که این همه مدت رویش وقت گذاشتم و کار کردم عاقبت بدون هیچ دلیل واضح و عقلانی فیلتر شد نه این وبلاگ بلکه فید آن هم و در پی آن گوگل ریدر هم همین طور برای همین چاره‌ای اندیشیدیم و وبلاگی دیگر را در اینجا را انداختیم که بعید نیست آن هم به همین زودی فیلتر شود. البته که ما از رو نمی‌رویم.

بنابراین از این پس مطالب را به صورت هم زمان در هر دو وبلاگ منتشر می‌کنیم. در ضمن فید وبلاگ را می‌توانید از طریق این لینک هم – البته  بدون مزاحمت- دنبال کنید.

به امید وبی آزاد …