دسترسی به فیس بوک، توییتر، وردپرس و گوگل کد بدون فیلترشکن

یکی از بزرگترین مشکلاتی که بر سر راه من و دیگر کسانی که در ایران زندگی می‌کنند وجود دارد محدودیت‌های اینترنتی است. چه محدودیتی که حکومت داخلی به وجود آورده و چه محدودیتی که از طرف شرکت‌های خارجی با عنوان تحریم بر سر ما ریخته.

حدود ۴ ماه پیش مشغول یاد گرفتن برنامه‌نویسی آندروید بودم. کسانی که دنبال این کار رفته‌اند احتمالا می‌دانند که دریافت کیت توسعه و آماده کردن آن به خاطر تحریم بودن ایران بسیار سخت است و دردسر‌های فراوانی دارد تا حدی که ممکن است فرد را از رفتن دنبال این کار ناامید کند. یکی از اصلی‌ترین کارهایی که باید برای عبور از این تحریم‌ها انجام داد عوض کردن آی پی است. با جستجوهای فراوان به فرومی بر خوردم که در آن راهی برای دور زدن تحریم‌ها گذاشته بود و آن استفاده از یکی از add-on های فایرفاکس به نام anonymoux بود. این را نصب کردن و مشکلم در دسترسی به سایت توسعه‌ی آندروید، کیت‌ها و داکیومنت‌های عالی آن بر طرف شد. اما چند وقت بعد خیلی اتفاقی مشاهده کردم که می‌توانم نسخه‌ی امن فیس بوک، توییتر، وردپرس، تامبلر، گوگل کد و چند سایت دیگر را هم باز کنم. این سایت‌ها قبلا هم نسخه ی امن یا https داشتند اما با لودینگ‌های طولانی باز نمی‌شد. دلیل اینکه چرا نسخه‌ی امن این سایت‌ها برای آی پی ‌های ایرانی در دسترس نیست را نمی‌دانم اما احتمالا از آنجایی که در این نوع ارتباطات فشار بیشتری به سرور وارد می‌کند به همین خاطر برای تمام آی پی‌ها باز نیست.

پس کافی است به تنظیمات فایرفاکس بروید در advanced بروید و در encryption تیک گزینه‌ی TLS 1.0 را بردارید، افزونه‌ی anonymoux را دانلود کنید از این پس به بسیاری از سایت‌های مهم و کاربردی که قبلا دسترسی نداشتید و صل شوید.

نکته: ممکن است با نصب این افزونه سرعت دسترسی به یک سری سایت داخلی پایین بیاید یا اصلا نتوانید به بعضی سایت‌هایی که در ایران پشتیبانی می‌شوند دسترسی پیدا کنید. همین طور بسیاری از درگاه‌های بانکی از کار می‌افتند که برای استفاده از آنها دوباره باید TLS را فعال کنید.

مطالب مشابه:

KDE 4.10 آمد

گنو/لینوکس را دوست دارم چون آموخت از تغییر نترسم

۷ تصور غلط در مورد اپن‌سورس

دوست داریم ادای پیشرفت را در بیاوریم

دیروز در جلسه‌ای تخصصی حضور داشتم که اسمش کنگرهٔ پیشگامان پیشرفت بود، پیش قدمی برای الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت که ایده‌اش رو آقامون دادن.

چند وقت پیش از طرف انجمن علمی دانشگاه ایمیلی دریافت کردم. روی لینک آن که کلیک کردم وارد صفحهٔ ثبت‌نام سومین کنگرهٔ پیشگامان پیشرفت شدم. هرچه سایت را زیر و رو کردم از ماهیت کنگره سر در نیاوردم. از سر تفریح و کنجکاوی در سایت ثبت نام کردم. یک ماه بعد با من تماس گرفته شد که شما در کمیتهٔ وبلاگ‌نویسی این کمیته پذیرفته شده‌اید و در فلان تاریخ فلان جلسه برگزار می‌شود و آیا می‌توانید شرکت کنید. من هم که به هیچ وجه حوصلهٔ این حرف‌ها را نداشتم خواستم با آوردن دلیل دوری راه و دانشگاه سر و ته قضیه را هم آورم که متوجه شدم تا سقف ۷۰ هزار تومان هزینهٔ سفر زمینی را می‌دهند. من هم که دیدم تنور داغ است… قبول کردم.

پنجشنبه به سمت محل برگزاری جلسه رفتم بدون اینکه از هدف برگزاری آن کوچک‌ترین پیش زمینهٔ ذهنی داشته باشم. حتی نمی‌توانستم حدس بزنم قرار است چه کار کنم. سر جلسه که رفتم به این نتیجه رسیدم که تقریباً بقیه هم نمی‌دانند چه می‌خواهند و برای چه آمده‌اند. تقریباً ۵۰ – ۶۰ نفری حضور داشتند که در کمیتهٔ وبلاگ نویسی ۲۰ نفری می‌شدند. دو ساعت اول با بحث سر اینکه می‌خواهیم چه کار کنیم حتی خود برگزار کنندگان هم به شک افتادند که آیا اصلاً وبلاگ نویسی لازم است!
بعد از دو ساعت جر و بحث بیهوده وقت نهار شد. من را بگویی مانده بودم این همه آدم بر اساس چه صلاحیتی انتخاب شده‌اند. مثلاً سر در جلسه زده بودند «نشست تخصصی کمیته وبلاگ نویسی» اما بودند کسانی که حتی وبلاگ هم نداشتند چه برسد به اینکه بخواهند دربارهٔ این موضوع به صورت تخصصی هم نظر بدهند! با اینکه همه دانشجو بودند و مدرک داشتند اما اصلاً نمی‌دانستند جلسه چیست! اصلاً نمی‌دانستند رعایت نوبت در حرف زدن چه معنی دارد و آن دکمه‌ی روی میکروفن به چه درد میخورد، میان صحبت‌های دیگران می‌دویدند و حتی گاهی فریاد می‌زدند.

در نهایت اینکه جلسه‌ای بود که اسم دهان پر کنی داشت، رفتیم، نهار خوردیم و برگشتیم و من در تمام طول جلسه به این موضوع فکر می‌کردم که برای چه این همه هزینه شد!؟ بودجهٔ این کارها را چه کسی داده و چرا پول بیت‌المال را این‌گونه و بدون فکر حرام کردند. خیلی‌ها حتی پول آژانسشان را هم آمده بودند بگیرند!

و در آخر هم به این نتیجه رسیدم که مسئولان و سیاست مداران و حتی خودمان کلاً دوست داریم ادا در بیاوریم. دوست داریم ادای دموکراسی را دربیاوریم و دیکتاتوری کنیم. دوست داریم ادای انتخابات را دربیاوریم و حرف خودمان را بزنیم. دوست داریم ادای رهبری کردن را در بیاوریم. دیروز هم احتمالاً دوست داشتند ادای پیشرفت را در بیاورند اما اتفاقی نیفتاد.

بازخوانی یک یادداشت به بهانه‌ی برنامه‌ای برای قتل آزادی

بعد از این همه وقت بدون هیچ صحبتی می‌خواهم شما را به خواندن مقاله‌ای با عنوان « یک پل بالاتر در سال ۹۱» از آرش برهمند روزنامه‌نگار مطرح حوزه‌ی فاوا دعوت کنم. این یادداشت در روز بیستم اسفند ماه در هفته‌نامه‌ی عصر ارتباط در صفحه‌ی ۲ به چاپ رسید. از آنجایی که حدس زدم عده‌ی زیادی این نوشته را از دست دادند و چون نسخه‌ی آنلاین آن هم سر و سامان درستی نداشت برای همین بخشی از آن را به ضمیمه‌ی نظرات خودم اینجا نقل قول می‌کنم. ضمناً لینک نوشته از اینجا قابل دسترس است.

سال ۹۰ برای فناوری اطلاعات کشور سال گذار کامل راهبری IT به سطوح حکومتی بود و تمامی نشانه‌ها حکایت از به اغما رفتن نقش دولت در این میان دارد. برای چنین تاویلی از شرایط حاکم نیز دست‌کم سه دلیل کاملا محسوس در دست است:

نخستین دلیل سیاسی است: بروز جنبش‌های آزادیطلبانه در سراسر حکومت‌های خاورمیانه از مصر گرفته تا تونس، قطر و حتی اردن که تقریبا تمامی آنها با تکیه بر ابزارهای فناوری و به ویژه شبکه‌های اجتماعی بود، سیاست‌سازان ایرانی را متوجه این حقیقت در حال تثبیت کرد که فناوری هر چند خود مولد ناآرامی‌های اجتماعی و سیاسی نیست ولی در گسترش و تسریع آنها نقشی کلیدی بازی می‌کند و چنین حقیقتی نه ملی و منطقه‌ای که حتی جهانی است. آنچه در جریان ناآرامی‌های بریتانیا و جنبش تسخیر وال‌استریت گذشت هم تجسم بدون مرز و مسائلی از این دست است. نتیجه اینکه نظام جمهوری اسلامی ایران نیز بسته به شرایط بومی و چالش‌های بیرونی‌اش تلاش در درک و هضم این ابرقدرت غیرمادی که در حال شکل گرفتن بود کرد. گاهی موبایل‌ها هم می‌توانستند یک اسلحه باشند.

نتیجه‌ی این ترس که از مدتها پیش به وجود آمده بود و من هم بارها در نوشته‌های خود بدان اشاره کرده بودم این بار پس از کلید زدن طرح اینترنت ملی و گران کردن اینترنت در حرکتی معنا دار تنها چند روز بعد از انتخابات مجلس با تشکیل شورای عالی فضای مجازی و در پی آن ایجاد مرکز ملی فضای مجازی نمود پیدا کرد. نتیجه‌ی این کار کنترل هر چه بیشتر اینترنت و هموار کردن راه برای اجرای طرح «اینترنت پاک» یا به تعبیر خودشان شبکه‌ی داخلی اطلاعات است.

… با گذشت بیش از دو سال از فروخته شدن مخابرات اکنون بیش از هر زمان دیگری مشخص است که از وزارت ICT در غیاب دم و دستگاه مخابراتی (که شامل 30 شرکت متنفذ استانی، همراه اول و مادر تخصصی است) فقط پوسته‌ای توخالی باقی مانده است و مجموعه وزارت و معاونتهایش در کنار هم بیشتر در حد مشاور و معتمد برای نهادهای تصمیم‌گیر عمل می‌کنند تا ساز و کارهای واقعا اجرایی. تجسم این موقعیت بلاتکلیف وزارتخانه تا حتی یک قدمی منحل شدن و ادغام شدن آن نیز پیش رفت تا اثبات شود از این پس قدرت در هرم فناوری اطلاعات و ارتباطات کشور نه بر حسب نزدیکی به دولت که بر حسب تقریب به حاکمیت تعیین می‌شود. نقش جدیدی را که نهادهای حاکمیتی مانند صدا و سیما هم در صدد کسب آن هستند نیز می‌توان بر همین بستر تحلیل کرد.

باری دیگر به حکم تشکیل شورای عالی فضای مجازی نگاهی می‌اندازیم حضور سمت‌هایی مانند: فرمانده‌ی سپاه پاسداران، وزیر اطلاعات، فرمانده‌ی نیروی انتظامی و رئیس سازمان صدا و سیما نشان از اهداف تشکیل این شورا که همان کنترل هرچه بیشتر اینترنت است؛ دارد. نقش وزارت فناوری و اطلاعات به عنوان تنها نهاد مرتبط جای تأمل دارد. اینکه هدف واقعاً ایجاد یک فضای نظامی و خفه است یا داشتن یک محیط سالم!

سوم: در همین سال بود که پس از یک دهه تلاش دست‌اندرکاران دانشگاهی، خصوصی، صنفی و حتی دولتی برای تهدید زدایی از ذهنیت حاکم بر فناوری اطلاعات کشور باز هم در برخورد با فعالان این حوزه به ویژه فعالان حوزه‌هایی مانند تلفن اینترنتی، ارائه‌دهندگان اینترنت پرسرعت و حتی سرویس‌های ارزش افزوده تلفن همراه از ابزارهای امنیتی بهره برده شد و دیگر کار از لغو پروانه، پلمپ کردن محل کسب و تذکر قانونی گذشت. پیش از این اغلب برخوردهای امنیتی، دست‌کم برای یک دهه، محدود به کاربران یا تولید‌کنندگان محتوا بود ولی متاثر از همین فضای راهبری جدید نه‌تنها بخش‌های جدی‌تری از دولت وارد راهبری شدند که لزوما زیر نگین روسای خود نبودند بلکه ادبیات، اصول تجاری- صنفی و در یک کلام جغرافیای جدیدی بر این عرصه حاکم شد که طی سال‌های اولیه ورود اینترنت و بدبینی مسوولان هم مشابه نداشت. در همین سال‌هاست که اینترنت معادل با هرزه‌نگاری، تجارت حرام یا منافی امنیت خوانده شده است که تجارت دشوار ICT تحت تحریم و رکود را حتی ناخوشایند‌تر از آنچه هست جلوه داده است.

و در آخر واضح است که کار از دولت و مسئولین رده پایین فراتر رفته و این فضا به قدری ایجاد ترس و دلهره کرده که خود حاکم شخصا در پی کشتن آن است. اما این مرگ آرزویی محال و غیر ممکن به نظر می‌رسد.

جابز چگونه استیو شد؟

همان طور که احتمالا دیگر همه‌ی خواننده‌های این وبلاگ می‌دانند هفته‌ی پیش یک اتفاق به ظاهر مهم افتاد. استیو جابز مرد. این چند روز به قدری از این واقعه صحبت شد که شاید الان از خواندن این نوشته حالتان بهم بخورد اما من این تضمین را می‌دهم که قرار است موضوع را از دیدگاه دیگری بررسی کنم.steve-jobs-1955-2011

من از مرگ جابز همان قدر ناراحت شدم که مثلا از مرگ مدیرعامل نوکیا ناراحت می‌شدم. جابز برای من انسانی بود که نه از محصولاتش استفاده می‌کردم نه افکار و عقایدش را می‌شناختم و نه حتی صدایش را شنیده بودم. جابز برای من صرفا تصویر مردی بود که هر از چند گاهی روی مانیتور می‌دیدم و خبری را درباره‌ی محصولاتش می‌خواندم و بی‌تفاوت از کنارش رد می‌شدم. این چند روز هم خیلی سعی کردم تا از کنار مرگش مانند محصولاتش بگذرم اما با برخوردهای عجیبی مخصوصا از طرف کاربران ایرانی مواجه شدم که نگذاشت بی‌تفاوت باشم. کاربرانی که در بهترین حالت تنها می‌توانستند از محصولات قفل شکسته و قاچاق اپل استفاده کنند. اپلی که در سرتاسر ایران حتی یک نمایندگی رسمی هم نداشت.

پس از وقوع این حادثه خیلی‌ها انگار عزیزترین فرد زندگیشان را از دست داده باشند در وصف جابز شروع به مرثیه سرایی کردند و گفتند که زندگیشان دیگر تاریک شده و دیگر امیدی به زندگی ندارند و نمی‌دانند ادامه‌ی دنیا چه می‌شود. یکی زندگیش را مدیون جابز دانست و گفت:«شاید اگه جابز نبود زیبایی، نوآوری، شکوه و سادگی که تو زندگی هامون هست هم نبود» و مجله عصر ارتباط پا را فراتر گذاشت و تیتر زد که:« آقای اپل سیب را به بهشت برگرداند» به همین سادگی سرنوشت آن دنیایش را هم رقم زدند.

از نظر من جابز هیچ کاری نکرد نه چیزی را اختراع کرد و نه خدمت جدیدی را ارائه داد. مثلا خیلی‌ها در حالی جابز را مخترع محیط کاربری گرافیکی می‌دانند که این کار ۶ سال قبل‌تر توسط زیراکس انجام شده بود یا نوکیا خیلی قبل‌تر از اینکه آیپد توسط اپل معرفی شد دستگاه‌هایی با عنوان تبلت را عرضه می‌کرد.

جابز نه مخترع بود نه خدمتی به بشر کرد. جابز تنها یک چیز داشت:«تلقین قوی». او همه چیز را به کاربرانش تلقین می‌کرد. او برای کاربرانش ایجاد نیاز می‌کرد. در اینجا می‌توانم بگویم او یک انسان فوق‌العاده بود او نیاز به استفاده از تبلت و تلفن‌های هوشمند را در خیلی‌ها پرورش داد. تا قبل از معرفی آیپد تلفن‌های لمسی وجود داشت حتی App ها هم وجود داشتند اما کمتر کسی به آنها احساس نیاز می‌کرد. جابز این احساس نیاز را در ما به وجود آورد. او خالق نبود او یک مبلغ بود و با تبلیغ‌هایش مسیر صنعت تکنولوژی را هدایت می‌کرد. حتما اعتراف می‌کنید که همایش‌های اپل از خود شرکت و مدیر عاملش هم معروف‌تر بود چون در این همایش‌ها به زیبایی برنامه‌ی تمام شرکت‌های تکنولوژی برای سال‌های آینده رقم می‌خورد.

جابز با زیرکی و نازک بینی‌اش ما را مجبور می‌کرد که از محصولاتش استفاده کنیم و وارد زندان‌های زیبایش بشویم. دیگر کار تمام بود چه کسانی که در این زندان گیر افتاده بودند چه بقیه‌ی افراد که زندان را از دور دیده بودند همه مات زیبایی و امکانات زندان می‌شدند. جابز یاد داد که نازک‌بین و دقیق باشیم و او این‌گونه استیو شد.

 

اولین گام از پروژه‌ی زندانی به وسعت ایران: کاهش توانایی خرید اینترنت

قبلا در این نوشته به این پروژه اشاره کرده بودم و این که قرار است به زودی به صورت کاملا زیرکانه اینترنت را از میان مردم جمع کنند. حالا از چند روز پیش دارند کم کم اولین گام برای این پروژه را با احتیاط برمی‌دارند.

اولین گام این است: کاهش توانایی مردم برای خرید اینترنت اما، با پایین آوردن قیمت آن!

به این معنی که با شگردی کاملا زیرکانه قرار است تا توانایی خرید برای اینترنتی پر سرعت‌تر از ۱۲۸ کیلوبیت را غیر ممکن کنند. اساس این طرح یک چیز است: برداشتن محدودیت حجمی. این کار به ذاته خیلی خوب است اما مشکل اینجاست که به نقل از سایت ایران آی‌تی بیش از ۹۰ درصد کاربران اینترنتی در ایران از سرویس‌هایی با محدودیت حجمی استفاده می‌‌کنند یعنی نمی‌توانند از پس هزینه‌ی سرویس‌های نامحدود بر بیایند.

بگذارید با یک مثال بهتر برایتان بگویم اگر تا چند وقت پیش می‌شد یک اینترنت یک مگابیت را با محدودیت حجم ۱ گیگابایت ۱۱ هزار تومان خرید الان برای داشتن سرعت ۱ مگابیت باید ماهیانه ۳۸ هزار تومان هزینه کرد یعنی تقریبا ۳ برابر و با ۱۱ تومان پولی که قبلا می‌شد با آن چنین اینترنتی خرید از این پس حتی به سرعت ۲۵۶ هم نمی‌توان دسترسی داشت. و این یعنی شیره مالیدن سر مردم با یک اینترنت نا محدود اما کم سرعت.

هدف از این پروژه یک چیز است: با زیاد کردن قیمت اینترنت و کاهش قیمت اینترانت اکثریت را به سمت یک شبکه‌ی کنترل شده سوق بدهند و بر افکار آنها بیش از بیش تسلط داشته باشند.

تنها امید این است که این طرح مثل قبل با مخالفت شرکت‌های اینترنتی مواجه شود که البته با وجود هدفی که ذکر شد بعید به نظر می‌رسد.

 

پروژه‌ی جدید حکومت: زندانی به وسعت ایران

می‌شد پیش‌بینی کرد خیلی هم دور از انتظار نبود. وقتی که پس از انتخابات به قدرت عظیم این شبکه‌ پی بردند ترس رو می‌شد تو تمام رفتارهاشون دید… از کم کردن دسترسی به پهنای باند که در همان هفته‌ی پس از انتخابات انجام شد تا فیلتر بی‌وقفه‌ی سایت‌های اجتماعی و قبل‌تر از اون ندادن مجوز سرعت بیش از ۱۲۸ به کاربران خانگی. همه‌ی اینها گواه این بود که این حکومت بد جور از اینترنت و به خصوص اجتماعات اینترنتی می‌ترسد. و حالا در آخرین برنامه‌ی خود قصد دارند دست همه‌ی مردم را اینترنت و بهتر بگویم دنیا قطع کند. البته نه به این سادگی طوری که عوام گول بخورند: در اختیار گذاشتن یک شبکه‌ی داخلی با سرعت تقریبا ۲ مگابیت بر ثانیه با هزینه‌ی خیلی کم و شاید هم رایگان و در عوض محدود کردن عرضه‌ی اینترنت به افرادی خاص.

به گفته‌ی سایت گزارشگران بدون مرز:

طرح اینترنت ملی در خدمت تشدید سانسور و کنترل گسترده شهروند وب‌نگاران است. اینترنت ملی در اصل یک انترانت (شبکه داخلی) است که جای‌نشین اینترنت جهانی می‌شود و در میان شهروندان تبعیض ایجاد می‌کند. در این طرح تنها "خبرگان" (موسسات دولتی، بانک ها، وزارت خانه ها و ..) به اینترنت جهانی دسترسی خواهند داشت. این شبکه‌ی "دوسرعته"، بیش از هر کس وبلاگ‌نویسان و روزنامه‌نگاران را مجازات می‌کند. از نظر اقتصادی نیز " شبکه ملی" قابل دفاع نیست،این عقب‌گرد فنی می‌تواند عاملی بازدارنده برای بسیاری از کشورها در سرمایه‌گذاری و مناسبات اقتصادی با ایران باشد. اجرای طرح اینترنت ملی، تهاجمی است به همه‌ی عرصه‌های اطلاع رسانی و نشان از خواست اعمال سانسوری همه جانبه بر کشور است.

این کار چیزی جز زدن تیر خلاص به آزادی نیمه جانی که روبروی ما افتاده نیست. پس آگاه باشید و از آزادی خود حفاظت کنید.

در اولین گام می‌توانید به عضویت این گروه فیس بوکی در آیید یا این صفحه را لایک بزنید. مهم اینه که آگاه باشید.

نشد جواب قرآن سوزها را بدهیم!

در یکی از دهکده‌های پرت آمریکا کشیشی به مناسبت سالگرد یازده ستامبر -و به دلیل ماجرای نسبت دادن آن به مسلمانان- مردم مسیحی را دعوت به آتش زدن قرآن می‌کند. شاید اگر این اتفاق ده سال پیش می‌افتاد تنها همان پنج شش نفر بیننده حاضر از ماجرا باخبر می شدند و دست به چنین حرمت‌شکنی می‌زدند. اما این اتفاق در دهه‌ی دوم قرن 21 افتاد. دقایقی بعد سخنان این کشیش بر روی یوتیوب قرار گرفت و میلیون‌ها بیننده از آن بازدید کردند. همزمان صفحه‌ای هم در فیس‌بوک درست شد تا کاربران را به شرکت در این مراسم دعوت کنند. چه بسا در سایر سرویس‌های اجتماعی هم چنین اتفاق مشابهی روی داد. بدین ترتیب اولین جرقه‌های این کار زده شد. آتش زدن قرآن جرم نیست. هر کسی آزاد است که قرآنی را بر دارد آتش بزند. اما مشکل وقتی شروع می‌شود که این کار علنی شود رسانه‌ای کردن این کار باعث از بین رفتن حرمت قرآن می‌شود و امروز هر انسان یک رسانه است. به آتش کشیدن قرآن توسط اقلیتی مذهبی جنگ ادیان نبود، جنگ رسانه بود. این جنگ با رسانه‌ای شدن شروع شد و باید با همین رسانه هم به پایان برسد. اگر سایت‌های اجتماعی و پتانسیل استفاده از آنها در ایران و سایر کشورهای خشمگین وجود داشت این حرمت شکنی در هنگام برنامه‌ریزی، در نطفه خفه می‌شد. مسلملنان باید با رسانه‌ی بزرگی به نام اینترنت خشم و اتحاد خود را به تمام دنیا نشان می‌دادند. این یک جنگ رسانه‌ای بود اما حیف که باز هم با کوته فکری و ترس مسئولان از سایت‌های اجتماعی و اینترنت مثل همیشه این ما هستیم که در مقابل افکار مردم دنیا بازنده میشویم. چون هیچ رسانه‌ای جز اینترنت نمی‌تواند خشم مسلمانان را در سطح جهانی پوشش دهد.

کرمی که یاد سیستم عامل ملی را زنده کرد

این روزها در حوزه‌ی امنیت، انتشار کرم استارکس نت به یکی از مشکلات کاربران ایرانی تبدیل شده است. کرمی که ظاهرا‌ً هدف اصلی‌اش رایانه‌های صنعتی و مهم کشور و ربودن اطلاعات از آنهاست. با انتشار این کرم مانند همیشه اول از همه ضعف دوباره‌ی سیستم عامل ماکروسافت آشکار می‌شود. اما از جهت دیگر دید کور و ناآگاه مدیریتی مسئولان کشور را به ما یاد‌آوری می‌کند که چگونه با استفاده از یک سیستم عامل بیگانه در رایانه‌های حیاتی کشور خطر لو رفتن اطلاعات را زیاد می‌کنند. این اتفاق بهانه‌ای بود تا بار دیگر و بعد از گذشت شش سال افسوس پروژه‌ی خوابیده‌ی سیستم عامل ملی را بخوریم و افسوس این را که تصمیمات در حوزه‌ی فناوری اطلاعات تا کی می‌خواهد غیر تخصصی و سطحی بماند؟

غیر مرتبط: داستان استفاده‌ی من از اینترنت هم ماجرای جالبی دارد. هر بار که بعد از یک هفته می‌خواهم نگاهی به آخرین اخبار بیاندازم و با سرعت کندتر از دیروز اینترنت و یا خبرهای نا امید کننده‌ی دیگری روبروی می‌شوم، ایمان می‌آورم که امروز روز خوش گذرانی و استراحت نیست ایران فردا به من نیاز دارد.

ادامه نوشته »

ایرانسل؛ زوال تدریجی یک غول خسته

یکی از تاجران بزرگ در جایی می‌گوید:« اگر صد دلار پول داشته باشم ، نود و نه دلار آن را خرج تبلیغات می‌کنم و یک دلار آن را خرج کارم» تا با آن نود و نه دلار بتوانم ارزش آن یک دلار کارم را خوبی به دیگران نمایش دهم. این جمله ظاهراً مخصوص آن ور آبی‌ها گفته شده چرا که در فرهنگ ما کم پیش می‌آید که آن یک دلار هم صرف اصل کار شود.

این روزها چنین وضعیت مشابهی برای ایرانسل رخ داده است. شرکتی که از میان هیچ چیز به وجود آمد و به واسطه تبلیغات گسترده‌اش جای خود را در میان مردم ـ که نمی‌دانستند اپراتور تلفن همراه دوتا هم می‌شودـ باز کرد و عملا راه صد ساله‌ی شرکت ارتباطات سیار را یک شبه پیمود. این شرکت کوچک بعد از چند سال به یک غول بزرگ تبدیل شد. تا جایی که کیفیت خدماتش پشت کمیت آنها گم شد و کیفیت بالا را فدای قیمت پایین کرد. و حالا هرچه تعداد کاربرانش بیشتر می‌شود محبوبیتش کاهش می‌یابد و منفوریتش افزایش. اکنون از بسته‌های Gprs ارزان قیمتش که خیلی کم پیش می‌آید آنتن بدهد (اگر هم بدهد سرعتش کمتر از نصف استاندارد است) تا وایمکسی که اصلا به اینترنت وصل نمی‌شود تا نداشتن چیزی به نام احترام به حقوق مشتری و داشتن یک پشتیبانی خوب، همگی گویای این است که مرگ این غول بزرگ فرا رسیده. غولی که مانند بادکنکی به سرعت باد شد و حالا با کوچکترین ضربه‌ای انفجارش گوش همه را کر می‌کند.

این را یادمان باشد که یک شرکت هر چه بزرگتر شود احتیاجش به رضایت مردم بیشتر می‌شود وگرنه مانند همان بادکنک می‌ترکد.

اگر می‌خواهید از یک تجربه‌ی زنده آگاه شوید این نوشته را بخوانید.

ادامه نوشته »

طبق کدام قانون بلاک می‌کنند؟

مسلماً عدم اجازه‌ی دسترسی به بعضی از سایت‌ها جزو قوانین اکثر از کشورهای جهان است و هیچکس آزادی مطلق را دوست ندارد. کشور ما هم یک کشور اسلامی است و قوانینش هم باید در راستای قوانین اسلامی باشد. یعنی اگر قرار شد سایتی بلاک شود باید مبانی اسلام را زیر پا بگذارد. مثلا به ترویج فساد بپردازد یا با دروغ روی آوردن به دین‌های غیر اسلام را تبلیغ کند. تنها چنین سایت‌هایی می‌توانند خلاف قوانین اسلام باشند. اما نمی‌توان سایت‌هایی مانند توییتر، فیس بوک، فرندفید، وردپرس و سایر سایت‌های اجتماعی را تنها به خاطر اینکه توسط بیگانه حمایت می‌شوند و یا محلی آزاد برای انتقاد و ابراز عقیده هستند بلاک کرد. این سایت‌ها حتی با ایجاد شایعه پراکنی هم خطری برای اسلام -و چه بسا ایران- ندارند. همین طور در این اجتماع‌ها هیچ وقت نمی‌شود به خاطر خطای چند نفر کل جامعه را زیر سوال برد.

اینها دلایل عقلانی برای بلاک شدن یک سایت یا وبلاگ در کشوری اسلامی مانند ایران بود. اما دلیلی که جدیدا برای این کار زشت و قبیح می‌آورند تکیه بر قوانین جرایم رایانه‌ای و استناد به مفاد آن است. بهتر است با هم نگاهی به این قوانین بیاندازیم تا ببینیم آیا قانون گذاران خود از قانون نوشته‌شدشان پیروی می‌کنند؟

فصل‌های اول،دوم و سوم را که به خرابکاری‌های رایانه‌ای مربوط می‌شود؛ رد می‌کنیم. فصل‌های سه و چهار را که لازم است عموم بدانند بدین شرح است:

فصل چهارم ـ جرایم علیه عفت و اخلاق عمومی

ماده (١٤) هرکس به وسیله سیستم‎های رایانه‎ای یا مخابراتی یا حامل‌های داده محتویات مستهجن را تولید، ارسال، منتشر، توزیع یا معامله کند یا به قصد ارسال یا انتشار یا تجارت تولید یا ذخیره یا نگهداری کند، به حبس از نود و یک روز تا دو سال یا جزای نقدی از پنج تا چهل میلیون ریال یا هر دو مجازات محکوم خواهد شد.

تبصره 1 ـ ارتکاب اعمال فوق در خصوص محتویات مبتذل موجب محکومیت به حداقل یکی از مجازات های فوق می شود. محتویات وآثار مبتذل به آثاری اطلاق می گردد که دارای صحنه ها وصور قبیحه باشد.

تبصره 2 ـ هرگاه محتویات مستهجن به کمتر از ده نفر ارسال شود، مرتکب به یک تا پنج میلیون ریال جزای نقدی محکوم خواهد شد.

تبصره 3 ـ چنانچه مرتکب اعمال مذکور در این ماده را حرفة خود قرار داده باشد یا بطور سازمان‌یافته مرتکب شود چنانچه مفسد فی‌الارض شناخته نشود، به حداکثر هر دو مجازات مقرر در این ماده محکوم خواهد شد.

تبصره 4 ـ محتویات مستهجن به تصویر، صوت یا متن واقعی یا غیرواقعی اطلاق می‎شود که بیانگر برهنگی کامل زن یا مرد یا اندام تناسلی یا آمیزش یا عمل جنسی انسان است.

ماده (١٥) هرکس از طریق سیستم‎های رایانه‎ای یا مخابراتی یا حامل‎های داده مرتکب اعمال زیر شود، به ترتیب زیر مجازات خواهد شد:

الف) چنانچه به منظور دستیابی افراد به محتویات مستهجن، آنها را تحریک یا ترغیب یا تهدید یا تطمیع کند یا فریب دهد یا شیوه دستیابی به آنها را تسهیل کند یا آموزش دهد، به حبس از نود و یک روز تا یک سال یا جزای نقدی از پنج تا بیست میلیون ریال یا هر دو مجازات.ارتکاب این اعمال در خصوص محتویات مبتذل موجب جزای نقدی از دو تا پنج میلیون ریال است.

ب) چنانچه افراد را به ارتکاب جرائم منافی عفت یا استعمال مواد مخدر یا روان‎گردان یا خودکشی یا انحرافات جنسی یا اعمال خشونت‎آمیز تحریک یا ترغیب یا تهدید یا دعوت کند یا فریب دهد یا شیوه ارتکاب یا استعمال آنها را تسهیل کند یا آموزش دهد، به حبس از نود و یک روز تا یک سال یا جزای نقدی از پنج تا بیست میلیون ریال یا هر دو مجازات. تبصره ـ مفاد این ماده و ماده (١٤) شامل آن دسته از محتویاتی نخواهد شد که برای مقاصد علمی یا هر مصلحت عقلایی دیگر تهیه یا تولید یا نگهداری یا ارائه یا توزیع یا انتشار یا معامله می‌شود.

فصل پنجم ـ هتک حیثیت و نشر اکاذیب

‎‎‎ماده (16) هرکس به وسیله سیستم‎های رایانه‎ای یا مخابراتی،‌ فیلم یا صوت یا تصویر دیگری را تغییر دهد یا تحریف کند و آن را منتشر یا با علم به تغییر یا تحریف منتشر کند، به نحوی که عرفاً موجب هتک حیثیت او شود، به حبس از نود و یک روز تا دو سال یا جزای نقدی از پنج تا چهل میلیون ریال یا هر دو مجازات محکوم خواهد شد.

تبصره ـ چنانچه تغییر یا تحریف به صورت مستهجن باشد، مرتکب به حداکثر هر دو مجازات مقرر محکوم خواهد شد.

ماده (17) هرکس به وسیله سیستم‎های رایانه‎ای یا مخابراتی صوت یا تصویر یا فیلم خصوصی یا خانوادگی یا اسرار دیگری را بدون رضایت او منتشر کند یا در دسترس دیگران قرار دهد، به نحوی که منجر به ضرر یا عرفاً موجب هتک حیثیت او شود، به حبس از نود و یک روز تا دو سال یا جزای نقدی از پنج تا چهل میلیون ریال یا هر دو مجازات محکوم خواهد شد.

ماده (18) هر کس به قصد اضرار به غیر یا تشویش اذهان عمومی یا مقامات رسمی به وسیله سیستم رایانه یا مخابراتی اکاذیبی را منتشر نماید یا در دسترس دیگران قرار دهد یا با همان مقاصد اعمالی را برخلاف حقیقت، رأساً یا به عنوان نقل قول، به شخص حقیقی یا حقوقی یا مقام‌های رسمی به طور صریح یا تلویحی نسبت دهد، اعم از این‌‌که از طریق یاد شده به نحوی از انحاء ضرر مادی یا معنوی به دیگری وارد شود یا نشود، افزون بر اعاده حیثیت به حبس از نود و یک روز تا دو سال یا جزای نقدی از پنج تا چهل میلیون ریال یا هر دو مجازات محکوم خواهد شد.

در اینجا ماده ۱۸ با یک روشن فکری -که حداقل در این دولت پیدا نمی‌شود- باید به خبرگزاری‌های رسمی محدود بشود زیرا عملا تحت کنترل داشتن هرکس در این فضای بزرگ سایبری غیر ممکن و حتی غیر لازم است چون همه با توجه به اعتبار و شناختی که دارند گفته‌های یک فرد را می‌پذیرند. پس عموم باید در انتشار اخبار راست یا دروغ آزاد باشند. اینکه می‌شود به آن خبر اعتماد کرد یا نه به خواننده‌ی خبر برمی‌گردد.

و یک مسئله مهم: کذب بودن یک خبر را چه کسی مشخص می‌کند؟شما؟ اگر این طور باشد طبق شناختی که مردم از شما دارند تمام اخباری که خلاف میل شماست دروغ شناخته می‌شود و طبق این قانون انتشارشان جرم است.

ماده (٢١) ارائه‎دهندگان خدمات دسترسی موظفند طبق ضوابط فنی و فهرست مقرر از سوی کمیتة تعیین مصادیق موضوع ماده ذیل محتوای مجرمانه اعم از محتوای ناشی از جرایم رایانه‌ای و محتوایی که برای ارتکاب جرایم رایانه‌ای بکار می‌رود را پالایش کنند. در صورتی که عمداً از پالایش محتوای مجرمانه خودداری کنند، منحل خواهند شد و چنانچه از روی بی‎احتیاطی و بی‎مبالاتی زمینة دسترسی به محتوای غیرقانونی را فراهم آورند، در مرتبة نخست به جزای نقدی از بیست تا یکصد میلیون ریال و در مرتبة دوم به جزای نقدی از یکصد میلیون تا یک میلیارد ریال و در مرتبة سوم به یک تا سه سال تعطیلی موقت محکوم خواهند شد.

تبصره «1» چنانچه محتوای مجرمانه به وب‌سایت‌های مؤسسات عمومی شامل نهادهای زیرنظر ولی فقیه و قوای سه‌گانة مقننه، مجریه و قضائیه و مؤسسات عمومی غیردولتی موضوع قانون فهرست نهادها و مؤسسات عمومی غیردولتی مصوب 19/4/1373 و الحاقات بعدی آن یا به احزاب، جمعیت‌ها، انجمن‌های سیاسی و صنفی و انجمن‌های اسلامی یا اقلیت‌های دینی شناخته شده یا به سایر اشخاص حقیقی یا حقوقی حاضر در ایران که امکان احراز هویت و ارتباط با آنها وجود دارد تعلق داشته باشد، با دستور مقام قضایی رسیدگی‌کننده به پرونده و رفع اثر فوری محتوای مجرمانه از سوی دارندگان، وب‌سایت مزبور تا صدور حکم نهایی پالایش نخواهد شد.

حال سوال اینجاست که وردپرس و… کدام یک از این قوانین را نقض کردند. این را بدانید که این‌گونه سایت‌ها یک جامعه هستند نمی‌شود یک جامعه را خفه کرد.

+ تا زمان آزادی کامل وردپرس می‌توانید این وبلاگ را به طور موازی از http://webtux.parsweblog.com/ دنبال کنید.

ادامه نوشته »

چرا ۵۱۲ نمی‌دهند؟

وزير ارتباطات افزود: اين پيشنهاد از سوي وزارت ارتباطات ارائه شده و زماني كه نهادهاي مسئول و تصميم‌گيرنده در اين زمينه، با اين پيشنهاد موافقت كنند و اين دستور ابلاغ شود، ما نيز اينترنت 512kbps را در اختيار كاربران قرار مي‌دهيم.

به گزارش فارس، سياست‌هاي كلي در خصوص اعمال مسئولت در زمينه اينترنت از سوي شوراي عالي انقلاب فرهنگي، وزارت ارشاد و كميته تعيين مصاديق محتواي مجرمانه تعيين و ابلاغ مي‌شود.

ایتنا

دلیل اینکه نهادهایی مانند شورای عالی انقلاب فرهنگی، وزارت ارشاد و کمیته‌ی تعیین مصادیق محتوای مجرمانه اجازه‌ی فروش اینترنت بالاتر از ۱۲۸ کیلوبیت بر ثانیه را نمی‌دهند؛ چیست؟ این نظارت سخت‌گیرانه سودی را در بردارد؟ یا شاید باید همان سوال قبلی را پرسید «مسئولان از چه می‌ترسند؟»

فرض کنیم یکی از دلایل، جلوگیری از دسترسی راحت‌تر افراد به سایت‌های مستهجن باشد. اول از همه این که این موضوع به خود فرد بستگی دارد و نهادهای مربوط تنها وظیفه‌ی ایجاد یک محیط امن و سالم برای عموم را دارند. تا کاربری به طور نا خواسته با این بخش از محتوای وب روبرو نشود. اگر کسی بخواهد به محتوایی دسترسی داشته باشد نمی‌توان جلوی او را گرفت.

دلیل دوم را شاید بتوان افزایش امکان جاسوسی و ارتباط با سازمان‌های بیگانه دانست. که این نشان از ضعف سرویس اطلاعاتی کشور دارد نه اینترنت و قابلیت‌هایش. ضمن اینکه در سایر کشورها که بسترهای اینترنتی وسیعی دارند و باید بیشتر نگران این موضوع باشند به خوبی با آن کنار آمده‌اند.

فدا کردن امکانات مفید اینترنت به خاطر ضررهای کوچکش، به معنای نصب تابلوی ورود ممنوع بر سر یکی از بزرگترین بزرگراه‌های پیشرفت کشور است. با برداشتن محدودیت پهنای باند برای کاربران خانگی که نتیجه‌ی آن کاهش قیمت است، می‌توان به کشوری با مردمان باسوادتر و پیشرفته تر امید داشت.

    ادامه نوشته »

    عشق یا خون [ نگاهی به فیلم سینمایی شهر زیبا ]

    " توجه: این نوشته تنها حاصل برداشت های ذهنی من پس از دیدن فیلم بوده و به هیچ وجه یک نقد حرفه ای و یکدست نیست ."
    دیگر با اطمینان می توانم بگویم هر وقت فرهادی در فیلمی دست ببرد آن فیلم تبدیل به یک شاهکار می شود البته اینها را بعد از دیدن " شهر زیبا " میگویم .  
    قضاوت کنید عشق یا خون ! " اگه من یه روزی عاشق بشم نمی تونم فراموشش کنم حتی به خاطر جون یکی دیگه " اکثرا خیلی راحت می گن فراموش می کردم اما وقتی پای عشق برایشان در میان می افتد دیگر این جوری راحت سخن نمی گویند، چون حالا پای قضاوتی سخت در میان است . آیا حاضری عشقت را فراموش کنی ؟
    داستان فیلم درباره ی نوجوانی به نام اعلا است که برای گرفتن رضایت از پدر کسی که به دست رفیق اش کشته شده از کانون بیرون می آید و همراه خواهر رفیقش(ترانه علیدوستی) برای جلب شاکی می کوشد . قاتل برای اینکه عاشق دختر بوده و دلش نمی خواسته او را به شخص دیگری دهند او را کشده . در پی این درگیری ها و گرفتن رضایت از شاکی داستانی مشابه برای پسر پیش می آید و او درگیر انتخابی سخت میان عشقش و خون رفیقش می شود .
    تغییر خط داستان در یک ربع آخر بسیار حرفه ایست طوری پسر اصل هدفش، که آزادی رفیقش بود را فراموش کرده و در پی عشق خودش می تازد و دیگر ماجرای رضایت شاکی در داستانی عاشقانه گم می شود .
    نمایش دختر به عنوان جنس لطیف و شخصی معصوم که دیگری را به بازی می گیرد؛ بار دیگر در این فیلم تکرار می شود . دختر را موجودی نشان می دهد که در نبود مرد بالای سرش از بین میرود و هنگامی که پسر را برای خودش حس می کند نوعی آرامش و خوشبختی در وجودش می افتد . این اتفاق در صحنه ی انتظار کشیدن برای دیدن پسر کاملا آشکار است . 
    بعضی از صحنه ها به قدری زیبا کار شده که دیدن چندین باره ی آنها هم مرا خسته نمی کند . یکی از دلایل این زیبایی بازی خارق العاده ی ترانه علیدوستی است که به راحتی با حالت چهره اش از پس بسیاری از صحنه ها بر آمده .
    زیباترین سکانس فیلم جایی است که اعلا و فیروزه در رستوران مشغول صحبت کردن هستند در همین سکانس چند دقیقه ای رابطه ی بینشان چنان اوج می گیرد که احساس مالکیت در حرکات پسر دیده می شود و لحظاتی بعد فیروزه با با احساس اشتباه و پشیمانی نوعی دست رد به سینه ی اعلا می زند . شاید بتوان این قسمت را بهترین و متفاوت ترین سکانس در سینمای ایران و جهان به شمار آورد . به نظر شما قرار دادن حالات خوشحالی ، عشق، صمیمیت، حیا ، خجالت، پشیمانی،مالکیت ، قدرت و نفرت در یک سکانس 5 دقیقه ، با بیانی روان و پایدار نمی تواند بهترین باشد؟!
    کل فیلم شامل درگیری های تامتعادل عاشقانه است که با داستان اصلی گره می خورد اما در آخر هدف قرار می گیرد .
    نشانه های فرعی باز هم نقشی اساسی برای رمز گشایی از داستان دارند . در طول فیلم صدای قطار با پیام از دست رفتن ، صدای نوزاد با پیام تنش و آزردگی ، سیگار کشیدن برای بی اهمیتی به خواسته ها از این موارد است .   
    باز هم فیلم با پایانی گنگ تمام می شود تا مخاطب را اول از همه وادار به فکر کردن کند سپس او را باری دیگر به دیدن فیلم ترغیب کند . مطمئنم که اگر فیلم چنین پایانی نداشت من هم چنین پستی در وبلاگم نداشتم !
    در پایان اعلا که به دنبال عشقش آمده و دیگر اهمیتی به آزادی دوستش نمی دهد با در پسته مواجه می شود و فیروزه با یک نخ سیگاری که می کشد جوابش را برای بیننده بیان می کند ( همین سیگار کشیدن در سکانس رستوران به معنای بی اهمیتی به علاقه ی اعلاست ) تا در سکانس آخر با صدای صوت و حرکت قطار نشان از دست رفتن خواسته و با صحنه های بریده بریده قدم زدن معنای نرسیدن به هدف را برای بیننده های نکته بین بیان کند .  

    پست های مرتبط

    ادامه نوشته »